جدول جو
جدول جو

معنی پای کار - جستجوی لغت در جدول جو

پای کار(یِ)
جائی که مصالح فراهم آورده زیر عمارت انبار کنند. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاس کاری
تصویر پاس کاری
بده بستان یا پاس کاری، به تاثیر گذاری یا تاثیر پذیری دو بازیگر از بازی یکدیگر گفته می شود. نمونه معروف آن سکانس کافه با بازی رابرت دنیرو و آل پاچینو در فیلم مخمصه (Heat) به کارگردانی مایکل مان که تکنیک بازیگری متفاوت و بده بستان این دو بازیگر توانا در آن سکانس خاطره انگیز و آموزشی می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پایکار
تصویر پایکار
پاکار، آنکه کارش مراقبت از کشتزارهای دهقانان یا تقسیم آب و رسیدگی به برخی از کارهای مردم ده است، آنکه زیردست کدخدا یا میرآب است، نوکر، خدمتکار، پادو، تحصیل دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چای کار
تصویر چای کار
کسی که کارش کشت و زرع چای است، چای کارنده، کشت کنندۀ چای
فرهنگ فارسی عمید
چای کارنده، کارندۀ چای، کشت کننده چای، زارع چای، آنکه چای کاری کند و در کشت و زرع چای اطلاع و بصیرت دارد،
لقب شاهزاده کاشف السلطنه که در زمان سلطنت مظفرالدین شاه میزیسته و هم او برای نخستین بار بذر چای را از کشور چین با خود بایران آورده و کشت چای را در کشور ایران و در اراضی گیلان بمرحلۀ آزمایش و عمل درآورده است، رجوع به کاشف السلطنه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
سنگ پا، نسفه، نشفه، (منتهی الارب)، و آن سنگی باشد سیاه و متخلخل که بدان شوخ کف پای سترند
لغت نامه دهخدا
نام سربازان چریک یونانی در جنگ استقلال یونان، امروز این نام بر کسانی از یونانیان اطلاق می شود که به عادات و سنن قدیمه و البسۀ ملی خود پای بند باشند
لغت نامه دهخدا
(پایکار)
پیشکار تحصیلدار. مردی باشد که چون تحصیلداربجائی آید او زر از مردم تحصیل کند و به تحصیلدار دهد. (برهان)، خدمتکار.پادو. چاکر. نوکر. خادم. پرستنده. توثور بالضم، سرهنگ و پای کار و خدمتکار. (منتهی الارب). مدیره، رئیس و پایکار قوم. (صراح اللغه). ترتور بالضم، پای کار و دامن بردار. جلواز، پای کار و دامن بردار. (منتهی الارب) :
همان نیز خروار گندم هزار
بدیشان سپرد آنکه بد پایکار.
فردوسی.
دروغ آنکه بی رنگ و زشت است و خوار
چه بر پایکار وچه بر شهریار.
فردوسی.
کسی کو بر این پایکار من است
اگر ویژه پروردگار من است.
فردوسی.
چنین گفت با پرده داران اوی
پرستنده و پایکاران اوی.
فردوسی.
بباغ اندرون بود یک پایکار
که بشناختی چهرۀ شهریار.
فردوسی.
ببردند پس پایکاران شاه
دبیقی و دیبای رومی سیاه.
فردوسی.
برادر جهان ویژه ما را سپرد
ازیرا که فرزند او بود خرد...
چو شاپور شاپور گردد بلند
شود نزد او تاج و تخت ارجمند
سپارم بدو تاج و گنج و سپاه
که پیمان چنین کرد شاپور شاه
من این تخت را پایکار ویم
همان از پدر یادگار ویم.
فردوسی (گفتار اردشیر برادر شاپور ذوالأکتاف).
دو منزل چو آمد (سکندر) یکی بادخاست
وزان برفها گشت با کوه راست
تبه شد بسی مردم پایکار
ز سرما و برف اندر آن روزگار.
فردوسی.
چنین گفت با پرده داران اوی (شنگل)
پرستنده و پایکاران اوی
که از نزد پیروز بهرامشاه
فرستاده ام من بدین بارگاه.
فردوسی.
دگر نیک تر دوستداران او
کدیور مهین پایکاران او.
اسدی.
بدو گفت بهرام شو پایکار
بیاور که سرگین کشد بر کنار
دهم زر که تا خاک بیرون برد
وزین خانه تو بهامون برد.
فردوسی.
، پیاده. (غیاث اللغات). و رجوع به پاکار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای سپر
تصویر پای سپر
پاسپر پاسپار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای کلاغ
تصویر پای کلاغ
خطی بغایت زشت قلم چرا قلم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
فنی است از کشتی که حریف را از کمر گرفته چنان بردارند که پایش بلند شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای کشان
تصویر پای کشان
در حال پای کشیدن، یا پای کشان رفتن، پای را کشیدن چون اشخاص فالج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای سفر
تصویر پای سفر
پای گذر، پای گریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک وار
تصویر پاک وار
مانند پاکان همچون طاهران مقابل نا پاک وار
فرهنگ لغت هوشیار
فادزهر پازهر تریاق تریاک بادزهر نوشدارو. یا پادزهر معدنی. سنگی است معدنی که برای دفع سم بکار رود. یا پادزهر حیوانی. سنگی است که در شکنبه بز کوهی پیدا شود گاو زهره گاوسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای داش
تصویر پای داش
پاداش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای گیر
تصویر پای گیر
یا پای گیر کسی شدن، ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریا کار
تصویر ریا کار
مکار، نفاق کننده، منافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری وار
تصویر پری وار
پریوش: (یکی لطف و خوی پری وار داشت) (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای کوب
تصویر پای کوب
پاکوب، پای باز رقاص بازیگر پای گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای باز
تصویر پای باز
رقاص، پاکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای وپر
تصویر پای وپر
تاب و توان قدرت توانایی
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پایکار. شاگردی خانه شاگردی، رعیتی نوکری مقابل امیری پادشاهی سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایگذار
تصویر پایگذار
دست مرد، مددکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آور
تصویر پای آور
بزرگ توانا با قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای خار
تصویر پای خار
سنگ پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای باف
تصویر پای باف
جولاهه جولاه بافنده نساج حائک
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی باشد که چرک پاراپاک کند سنگ پا قیشور، هر چیز که چرک پا را بسترد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره کار
تصویر پاره کار
محبوب شوخ و شنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایه دار
تصویر پایه دار
صلحب قدر و منزلت و رتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایکار
تصویر پایکار
خدمتکار، پادو، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایکار
تصویر پایکار
تحصیلدار، کسی که مراقبت از کشتزارها را به عهده دارد، خدمتکار، نوکر، پاکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایان کار
تصویر پایان کار
آخرکار
فرهنگ واژه فارسی سره
پادوی کدخدا جهت فرمان بردن و ارتباط رعایا
فرهنگ گویش مازندرانی